......دنیای بی تو

متن مرتبط با «رفتنت» در سایت ......دنیای بی تو نوشته شده است

4568 روزه از رفتنت میگذره داداش نازم...

  • افشین برادرم این روزا حالم خیلی بده.... دارم میترکم... نمیتونم با کسی بحرفم برای همه درد شدم... من اینو نمیخواستم... دوست داشتم ببینمت. دلم تنگ شده بود. دوست داشتم بیام پیشت. ولی حالا که شرایطش مهیا شده نمیتونم... نمیتونم... فکر بچه هام فکر بابا و مامان فکر آبجی ها و داداش دیوونه ام میکنه...بچه هام.. فاطمه و نازنین نمیتونن بدون من.. سرنوشت مهریار هم مبهم میشه....دوشنبه 27 فروردین 1403 جواب ام آرآی مغزم رو گرفتم... یادمه یه بار تو سال 93 و یه بار تو سال 97 گرفته بودم... اینبار امسال گرفتم دکتر با تزریق نوشت. چهارشنبه 29 فروردین 1403 بردم دکتر. تشخیص dva داد. ناهنجاری عروقی مغز.... که خونریزی کرده و هر لحظه ممکنه با سکته مغزی بیام پیشت...دوستت دارم ولی نمیتونم بچه هامو تنها بزارم... همه خونواده فهمیدن و نگرانن.... حال بابا و مامان و آبجی و آبجی ها و داداش پره نگرانیه....داداشی میخوام داد بزنم من میخوام زنده بمونممیخوام بچه هام نجات بدم... دو تا دختر معصوم و مظلومم رو.... پسرم رو... آرزو داشتم پسری داشته باشم که بهش تکیه کنم.. و خلا عاطفی مرد زندگیم رو باهاش پر کنم... بره مدرسه برم دنبالش... کنارم بشینه تو ماشینم و من بدون ترس و استرس رانندگی کنم...ولی هنوز پسرم بزرگ نشده. حتی حرف زدنشو ندیدم... نگران بودم اوتیسم داشته باشه. ولی نه میبینم پر محبته و متوجه هست....دخترام ولی ضعیفن.... بعد من با این پدر که هیچ محبتی نداره و ماشینی هست که فقط خودشو دوست داره و خودش و راحتیش و جلب توجه کردنش براش مهمه چطوری میشه دخترامو بزارم...دوست داشتم عروسیشونو و خوشبختیشونو ببینم.... وقتی بچه دار بشن نزارم تنهایی اذیت بشن... دوست داشتم همیشه کمکشون کنم...حتی تو نگهداری بچه هاشون... مدرسه هاشون.., ...ادامه مطلب

  • 4388 روز ناباورانه از رفتنت گذشت...

  • برادرم، دوازده سال از رفتنت گذشت.... دوازده سال شد که ندیدیمت... این سالگرد همه انگار داغشون بیشتر بود. این سالگرد همه بی تابتر بودننبودت خیلی خیلی حس شد... آبجی کوچیکه همونکه نگرانش بودی عروس شدفاطمه که دوستش داشتی دانشگاه قبول شد... میدونم دعای خیر تو بود قبولیش. دو رقم آخر شماره دانشجوییش با شماره دانشجویی تو یکی بود اونو یه نشونه گرفتم به اینکه دعای تو بوده عزیزم... تو میدونستی شرایط سخت زندگیمونو و اینکه اون شرایط خوندن نداشت و پیدا نخواهد کردروحت شاد برادرمافشینم، فاطمه روحیه اش هزار برابر بهتر شده و اینروزا خوشحالهشب سالگردت حالمون خوش نبود... بعد دوازده سال یه چیزی منو کشوند سمت خونه ات... تموم بدنم میلرزید و گلوم خشک شده بود.... یهو دیدم جلو خونه تمخدایا برادرم آخرین بار اینجا جون داده... تموم لحظات و خاطرات مرور شدن... نمیدونم چرا اینقدر سخته حتی الان که میخوام بنویسم... قلبم تند تند میزنه و احساس ضعف میکنم و گلوم خشک میشه....افشین برادر خوبم خودت منو ببخش... همه کوتاهی هام.... همه نامهربونی هام... همه مشغله هاموروحت شاد برادرم... امیدوارم تو اون دنیا به تموم آرزوهای قشنگت برسی برادرم... بلاگردونت بشم داداشی نازم بخوانید, ...ادامه مطلب

  • 2000 روزه از رفتنت میگذره داداشی مهربونم....

  • 2000 روزه میگذره.... ولی هنوز اون روزا یادمه.... روز آخر... نفرین به من.... و خستگی من..... کاشکی سال 90 نمیرسید... یا من به 90 نمیرسیدم... چرا تو.... کاشکی من به جایت گزینه تقدیر بودم.... افشین جان فاطمه بزرگ شده... دیروز یادت کرد. میگه اگه دایی این روزا بود واسه مدارس تیزهوشانم کلی ذوق میکرد. کلی , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها