4388 روز ناباورانه از رفتنت گذشت...

ساخت وبلاگ

برادرم، دوازده سال از رفتنت گذشت.... دوازده سال شد که ندیدیمت... این سالگرد همه انگار داغشون بیشتر بود. این سالگرد همه بی تابتر بودن

نبودت خیلی خیلی حس شد... آبجی کوچیکه همونکه نگرانش بودی عروس شد

فاطمه که دوستش داشتی دانشگاه قبول شد... میدونم دعای خیر تو بود قبولیش. دو رقم آخر شماره دانشجوییش با شماره دانشجویی تو یکی بود اونو یه نشونه گرفتم به اینکه دعای تو بوده عزیزم... تو میدونستی شرایط سخت زندگیمونو و اینکه اون شرایط خوندن نداشت و پیدا نخواهد کرد

روحت شاد برادرم

افشینم، فاطمه روحیه اش هزار برابر بهتر شده و اینروزا خوشحاله

شب سالگردت حالمون خوش نبود... بعد دوازده سال یه چیزی منو کشوند سمت خونه ات... تموم بدنم میلرزید و گلوم خشک شده بود.... یهو دیدم جلو خونه تم

خدایا برادرم آخرین بار اینجا جون داده... تموم لحظات و خاطرات مرور شدن... نمیدونم چرا اینقدر سخته حتی الان که میخوام بنویسم... قلبم تند تند میزنه و احساس ضعف میکنم و گلوم خشک میشه....

افشین برادر خوبم خودت منو ببخش... همه کوتاهی هام.... همه نامهربونی هام... همه مشغله هامو

روحت شاد برادرم... امیدوارم تو اون دنیا به تموم آرزوهای قشنگت برسی برادرم... بلاگردونت بشم داداشی نازم

......دنیای بی تو...
ما را در سایت ......دنیای بی تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farinaz84a بازدید : 18 تاريخ : دوشنبه 15 آبان 1402 ساعت: 16:13