دو هزار و نهصد و هیجده روز از رفتنت گذشت...
ولی انگار همین دیروز بود برادرم... غم از دست دادنت هیچوقت کهنه نمیشه...
هر شب این روزها و شبها رو مرور میکنم.... دقیقاآخرین دیدارمون سوم آبان 1390 ساعت هفت و نیم شب بود... هنوز اون پله ها یادمه... حتی به خوبی نتونستم باهات خداحافظی کنم... بعدها فهمیدم حتی امانتی ات رو یادم رفت بهت بدم...نمیدونستم اون دیدار آخره... ندونستم پس فردای اون روز اجل میاد و تو عزیزم رو از پیشمون میبره. وگرنه به گفته مامان که همیشه در نبودت رباعی میخونه کل مسیر اجل رو سپر میزاشتم.
روحت شاد برادر نازنینم
......دنیای بی تو...برچسب : نویسنده : farinaz84a بازدید : 119